۱۳۸۹ اسفند ۹, دوشنبه

روشن‌فکران تاجیک باید بیش‌تر از این تأمل کنند

هزاره‌‏ها ضرب‏‌المثلی دارند که می‌‏گویند: «از آنکه وایه بیشتر است، گله بیشتر است».
به نظر می‌‏رسد در روابط اصولی میان همه‏ی اقوام افغانستان، مخصوصاً میان هزاره‌‏‌ها و تاجک‌‏‌ها، هنوز هم چوبی لای چرخ گیر است. برای شخص من تأمل کردن در این مورد، به دلایلی زیاد، هم مهم است و هم چالش‏‌برانگیز. من یکی از معدود شاهدانی هستم که نمی‌‏خواهم از کنار آنچه در دهه‌‏ی نود میلادی در لایه‌‏های درونی جامعه‏‌ی هزاره، در درون جامعه‏‌ی شیعه، در روابط میان هزاره‏‌ها و سایر اقوام افغانستان، و در روابط میان هزاره‌‏ها و جمهوری اسلامی ایران روی داد، ساده و بی‌اعتنا عبور کنم. بالاخره، برای من فکر می‏‌کنم هیچ چیزی در کابل دهه‏‌ی نود، رنگ تصادف و اشتباه و ندانم‏‌کاری و قدرت‏‌طلبی و امتیازطلبی و توطیه و خیانت و بی‌‏وفایی و دیوانگی و نفرت و کینه‌‏توزی و این قبیل تأویلات را به تنهایی بر نمی‌‏تابد. به تصور من، شاید همه‌‏ی این‌ها بوده اند، اما به اضافه‏‌ی برخی چیزهای دیگر. به همین دلیل است که می‌‏گویم، حد اقل در رابطه با آن‌چه با غرب کابل ارتباط می‌‏یافت، دو سال و ده ماه بعد از سقوط دولت داکتر نجیب‌‏الله را به صورت متلاشی‌‏شده و تجزیه‌‏شده تحلیل نکنیم که به نتیجه‏‌ی خوب و رضایت‏‌بخشی دست نخواهیم یافت.
من نمی‏گویم تاجک‏ها با هزاره‏ها جنگیدند، اما نمی‏توانم فراموش کنم که اکثریت موثر تاجک‏ها با اکثریت موثر هزاره‏ها رویارویی تام و تمام عیار داشتند. نمی‏گویم شورای نظار یا حزب وحدت نماینده‏ی دموکراتیک تاجک‏ها یا هزاره‏ها بودند، اما می‏گویم اکثریت موثر تاجک‏ها و هزاره‏ها هنوز هم از کنار تصامیم و اقدامات شورای نظار و حزب وحدت، چه در آن زمان و چه تا کنون، بی‏اعتنا و ساده عبور نکرده اند. نمی‏گویم همه‏ی شیعیان غیرهزاره رفتند و کنار مسعود و سیاف را ترجیح دادند، اما می‏گویم اکثریت موثر کسانی که رفتند کنار مسعود و سیاف، شیعیان غیرهزاره بودند و در آنجا هم مصئونیت مورد نیاز خود را یافتند. نمی‏گویم هیچ هزاره‏ای دست به خیانت و معامله نزده یا نمی‏زند، اما می‏گویم اکثریت موثر هزاره‏ها سرنوشتی را داشته اند که حتی در موقع خیانت و معامله‏های آنان نیز از گریبان شان دور نشده است. حتی همین حالا که از همسویی آقای محقق با سیاف سخن‏های زیاد می‏رود، باز هم دیده می‏شود که سیلی سیاف و نسیمه نیازی، در موقع ضرورت، بیخ گوش آقای محقق آنچنان می‏نشیند که برای دیگران اگر تنها نظاره‏گری و تأسف است، برای هزاره‏ی این دیار پیچش یک زهر تلخ و آزاردهنده در درون شان نیز هست.
***
خلاصه، سخن در هر سو بی‏شمار است، اما از کنار سخن‏ها با تأمل باید گذشت و به نظر می‏رسد روشنفکران تاجک بیشتر و پیشتر از دیگران باید به این مهم روی بیاورند. اینکه ساده و صاف توصیه کنند که از افشار بگذرید و عاشورابازی نکنید و سیاه و سفید نکنید و این همه در برابر ایران و تاجک و شیعیان غیرهزاره دشمن‏تراشی نکنید، همه‏اش روی چشم. اما کاش می‏شد هر کسی برای این عبور ساده و بی‏هزینه به حد کافی خوشبختی می‏داشت. حد اقل من یکی، حس می‏کنم تا آن چوب از لای چرخ بیرون نشود، هر کاری ممکن است، اما هیچ کاری به نتیجه‏ی مطلوب نمی‏رسد. به نظر می‏رسد روشنفکران تاجک، در موقف اعتراف و یا بررسی حوادث و واقعیت‏های تاریخی، خود را در ترازوی روشنفکران هزاره وزن نکنند. آنها باید بگویند که وقتی قدرت تصمیم‏گیرنده شدند، چه کردند که سزاوار کردن ‏بود. آنگاه نوبت می‏رسد به اینکه دیگران بگویند که چه نکردند که شایسته‏ی کردن بود.
به همین گونه است روشنفکران پشتون. از احمدشاه درانی تا ملاعمر خاکریزی، و تا اطرافیان حامد کرزی، هنوز خیلی حرف‏ها وجود دارد که باید اول روشنفکران پشتون پاسخش را بگویند تا نوبت برسد به دیگران.
روشنفکر هزاره از چه بگوید که به گفتنش بیرزد؟ ... از قتل عامی که بر او رفته است؟ ... از کله‏مناری که شاهدش بوده است؟ ... از تخم‏چشمانش که روی پله‏ی ترازو نشسته است؟ ... از دختر و پسرش که به اسارت و بردگی رفته و با فرمان رسمی دربار به فروش رسیده است؟ ... از زنجیری که لای بیلک شانه‏اش عبور کرده و صدتای آن را یکجایی تنها با همراهی دو نفر از ارزگان تا کابل آورده است؟ ... از گوش‏های بریده‏ای که باغستان‏های قره‏باغ غزنی را در فصل تابستان با جیل شدن روی شاخه‏های درختان زینت داده است؟ .... از فرمان رسمی دربار که ورودش را به موسسات تحصیلات عالی منع کرده است؟ ... از کوچی‏هایی که همه‏ساله هستی و کرامت و عاطفه‏ی انسانی‏اش را زیر پای شتر کرده است؟ ... از افشار بگوید؟ ... از قزل‏آباد و یکاولنگ و بامیان بگوید؟ ... از چه بگوید که سزاوار گفتن باشد؟
***
هیچگاهی نمی‏توانم بابه مزاری را برای طرح صریح و بی‏پرده‏ی این حرف‏ها فراموش کنم. او گفتمان جدیدی را در افغانستان راه انداخت که از آن قبل، حد اقل با آن صراحت گفته نشده بود. من نه او را معصوم می‏دانم و نه حامل وحی و پیامی از آسمان. او فقط یک هزاره بود. دوست دارم او را یکی از مثال‏های تیپیک رهبریت هزاره بدانم که نمونه‏هایش با شکل‏های دیگر گاهی در سیمای افرادی همچون میریزدان‏بخش دیده شده است. او نه فیلسوف بود و نه ادعای سیاستدانی و این حرف‏ها را داشت.
می‏خواهم این تکه از حرف‏های او را که شاید عاطفی‏ترین سوال برای تاریخ باشد، در اینجا بگویم و این حدیث را همین‏جا ختم کنم تا نوبت برسد به یکی دو حرف دیگر:
«حالا درست است که ما در اینجا کاری نکردیم، جایی را نگرفتیم، حکومت تشکیل ندادیم، ولی با مقاومت، با برکت جهاد، با فداکاری مردم خود، یک عزت و هویت پیدا کردیم و آن عزت و هویت این است که می‏گوییم: "ما یکی از اقوام افغانستان هستیم، در این خانه‏ی مشترک، دیگر هزاره‏بودن ننگ نباشد". اگر افغان‏ها، تاجک‏ها، ازبک‏ها و ترکمن‏ها به اسلام فخر می‏کنند، ما هم مسلمان هستیم و به اسلام فخر می‏کنیم؛ اما اگر آنها به نژاد شان فخر می‏کنند، ما هم یک نژاد هستیم و به نژاد خود فخر می‏کنیم. در هر صورتش ما در این خانه شریک استیم.» (سخنانی از پیشوای شهید، چاپ 1374، صحبت با موسفیدان غرب کابل، ص 261)

مقاومت غرب کابل: پنج سوال مهم


از سال 1371 تا کنون چیزی در حدود دو دهه می‏گذرد. اما به نظر می‏رسد هنوز هم پنج سوال مهم، رازهای اصلی جنگ‏های کابل را به خود گره زده است:
1/ ائتلاف جبل‏السراج چگونه ائتلافی بود و چرا درهم شکست؟
2/ چرا عبدالرب‏رسول سیاف، به عنوان یک چهره‏ی غیرپشتون، آغازگر و نماد جنگ پشتون علیه هزاره‏ها شد؟
3/ چرا شورای نظار با هزاره‏ها وارد جنگ شد؟
4/ چرا شیعیان غیرهزاره به سادگی و دسته‏جمعی کنار شورای نظار قرار گرفتند؟
5/ چرا جمهوری اسلامی ایران به شدیدترین خصومت سیاسی علیه مقاومت کابل کشانده شد؟
مسلم است که این سوال‏ها در ضمیمه‏ی خود ده‏ها سوال مهم دیگر را نیز به میان می‏کشد. جنگ‏های کابل، بدون شک، پیچیده‏ترین تحولات سیاسی افغانستان در قرن گذشته‏ی میلادی را به همراه داشته است. قبل از سال 1371 اتفاقاتی رخ داد که اوج آنها به جنگ‏های کابل منتهی شد و بعد از این جنگ‏ها نیز اتفاقاتی افتاد که به نظر می‏رسد برگشت به تاریخ گذشته‏ی افغانستان را عملاً ناممکن ساخته است؛ هرچند جنبش طالبان، تلاش حزب اسلامی و اقدامات افرادی همچون اسماعیل یون و همراهان او را مهم‏ترین و قوی‏ترین تلاش برای آن برگشت تلقی می‏کنند.

برای دریافت متن کامل این مقاله به پیوندهای ذیل مراجعه کنید:




۱۳۸۹ بهمن ۲۶, سه‌شنبه

زندگي؛ جنگ و ديگر هيچ!





روز غم‌انگيزي بود. دلم فشرده‌تر از آن بود كه بتوانم با كسي حرف بزنم و يا حرف كسي را تحمل كنم. از اتاق بيرون آمدم و از كوچه‏ی باريكي كه در عقب علوم اجتماعي واقع بود، يكراست به دامنه‏ی كوه رفتم. روي تخته‏سنگي نشستم و دستانم را زير الاشه تكيه دادم. پشتم به جانب كوه بود و رويم به جانب خانه‌هاي گلين و آدم‌هايي كه از دير زمان باور كرده بودند كه پشت به كوه دارند. باورها يكي در درون ديگر زاده مي‌شدند و يكي در درون ديگر مي‌مردند: ديالكتيك يعني همين....
و اما من، به زندگي مي‌انديشيدم و به ديالكتيك زندگي و مرگ، شادي و غم، عروسي و ماتم، ... صلح و جنگ ... و در كُل، به سرنوشت خود و كساني مي‌انديشيدم كه تقدير شان آنها را براي مُردن در چنين روزي نگه‌داشته بود؛ روزي كه هيچ كسي بايد در مورد آن پيش فرضي نداشته باشد.
... برشي از زندگي مانند پرده‏ی فيلمي در برابر چشمانم عبور مي‌كرد....
***
وقتي او را شناختم، هنوز چند روزي از ورود ما به كابل نگذشته بود. او در قطعه‏ی نظامي خواجه‌بُغرا، متصل به ميدان هوايي كابل، عسكر بود. مامايم به ديدار يكي از دوستانش به اين قطعه رفته و مرا هم با خود برد. دوست مامايم رييس اركان فرقه بود. با او مشغول گفتگو و قصه بوديم كه اين جوان داخل اتاق شد و ما را به سالن كوچك غذاخوري كه گويا مخصوص قوماندان و مهمان‌هاي او بود، راهنمايي كرد. جوان عسكر بود و سلام دادن و تعظيم كردن و تعارف كردنش همه به خاطر رعايت نظم و ديسيپلين عسكريش ضروري بود. به همين خاطر، گويي هيچكدام ما در پشت اين حركات رسمي و قراردادي متوجه كس ديگري در آن سوي خط نگاه خود نشديم.
***
او حميد نام داشت. بعدها قطعه‌اي را روي كوه افشار‌، در عقب علوم اجتماعي جا به جا كرده و از همانجا با يك پايه زيويي كه داشت، مسئول مراقبت از امنيت اطراف افشار بود. كسي به خود او زياد توجه نداشت، اما نقشي كه از آن بالا در تقويت روحيه و اطمينان مردم بازي مي‌كرد، محبتش را به شكل پنهان در دل‌هاي زيادي جا داده بود. من هم يكي از همين كساني بودم كه به طور پنهان به او، از طريق نقشي كه در آن بالا ايفا مي‌كرد، عشق مي‌ورزيدم. البته من اسم او را هم مي‌دانستم: حميد. اما بيشتر از اين چيزي از او در ذهن نداشتم و فكر نمي‌كردم كه او كسي باشد كه مي‌شناسم.

متن کامل این حکایت را در پیوندهای زیر دنبال کنید:


۱۳۸۹ بهمن ۲۳, شنبه

دست‏های آلوده در افشار



باز هم 22 دلو است. بازخوانی چند مفهوم:
حادثه، فاجعه، خیانت، انتقام، نفرت، کینه، خشونت، خون، فریاد، فرار، اسارت، تجاوز، ... و آلودگی!
و من، وقتی به افشار می‏رسم، می‏مانم که چه بگویم....
دیشب، خالقداد، ناله می‏کرد: شیون افشار ما، امشب تماشاکردنی است / شورش اشک شما، امشب تماشاکردنی است.
و من با وسوسه‏های او، می‏روم افشار، نه برای اینکه ببینم از افشار چه برجا مانده است، بلکه برای اینکه در این تماشای تماشاکردنی این «شهر شهید» و این «یک شهر سکوت» شرکت کنم. می‏بینم آدم‏ها همچون حلقه‏های زنجیر به هم وصل می‏شوند و با این پیوند، لحظه‏های تاریخ به هم بخیه می‏خورند: گویی از این بخیه‏ها انتظار داریم لب‏های دوررفته‏ی زخم افشار به هم نزدیک شود تا اندکی از خون آن بند بیاید؛ چون همه می‏دانند که «از زخم افشار هنوز خون می‏چکد»!
***

متن کامل این نوشتار را در پیوندهای ذیل دنبال کنید:


۱۳۸۹ بهمن ۲۱, پنجشنبه

یل فرصتی بری تأمل بود




(مصاحبه با ماهنامه آینه معرفت - شماره پنجم)

آینه معرفت: گفته می‏توانید که مهم‏ترین اثراتی که شما از دانشگاه یل پذیرفتید چه بود؟
رویش: راستش، از اینکه بگویم از دانشگاه یل چه تأثیر عمده‏ای پذیرفتم، دچار تردید هستم. دلیل ساده‏اش این است که چهار ماه بودن من در این محیط اکادمیک، توأم با هیجانِ مواجهه با مسایل جدیدی بود که شاید برای اکثریت افراد دیگر هیچگونه جذبه و هیجانی خلق نکند. من اولین بار بود که در زندگیم وارد یک محیط اکادمیک می‏شدم و با شخصیت‏هایی سر و کار می‏یافتم که هر کدام تجربه‏های بزرگی از زندگی در محیط‏های اکادمیک داشته اند. بااینهم، حس می‏کنم آمیزش اندیشه و شخصیت و زندگی طبیعی را در یل به روشنی متوجه شدم. در محیط ما، به نظر می‏رسد فاصله‏ی زیادی میان اندیشه و شخصیت انسان‏ها وجود دارد. افراد زیادی هستند که وقتی دقت کنیم گویی اندیشه و تفکر شان درست مثل پول شان است که گاهی در جیب شان هست و گاهی نیست و گاهی از آن استفاده می‏کنند و گاهی حتی نمی‏فهمند که چگونه از آن استفاده کنند. مقام و پست و عنوان برای آدم‏های اینجا هویت خلق می‏کند. در دانشگاه یل، اما تجربه‏ی متفاوتی داشتم. شخصیت‏ها فاصله‏ی خاصی میان اندیشه و شخصیت و زندگی طبیعی خویش نشان نمی‏دادند. به همان سادگی که اندیشه‏ی خویش را در سخن و یا کلاس درسی خود انعکاس می‏دادند در رفتار و نشست و برخاست و خنده و هیجان خود نیز ظاهر می‏ساختند. شخصیت‏های ما اغلب برای اینکه نشان دهند کی هستند، ناچار می‏شوند دیگران را با جلوه و تبارزهای خاص حالی کنند. موتر و مقام و لباس و جای نشستن و نحوه‏ی راه رفتن و بادی‏گارد و احترام و تعظیمی که دریافت می‏کنند همه باید بگویند که حاجی‏آغا چه کسی تشریف دارد. آنجا چنین نبود و من از این تجربه حس واقعاً زیبا و دگرگونه‏ای می‏یافتم.

متن کامل این مصاحبه را در پیوندهای ذیل دنبال کنید:


۱۳۸۹ بهمن ۲۰, چهارشنبه

مجرمان چگونه سخن می‏گویند؟

(در سفری که به اروپا داشتم در حال و هوا و شرایطی خاص، در جمع دوستان صحبتی داشتم که لحن آن با سایر حرف هایم اندکی متفاوت بود. به پیشنهاد برخی از دوستان، متن این سخنرانی را بازنویسی کردم تا در معرض استفاده و قضاوتی وسیع تر قرار گیرد. یکی از دریغ های ما در افغانستان، حد اقل در رابطه با خودم، تفاوتی است که میان زبان گفتاری برای مخاطبان عام و زبان نوشتاری برای مخاطبان خاص وجود دارد. بااینهم، این کوتاهی را در نظر داشته متن آن سخنرانی را برای جمهوری سکوت آماده کردم که اینک در این صفحه نیز به طور کامل بازنشر می شود. یادداشت ذیل تنها اشاره ای تفسیرگونه است در پاسخ به برخی از کمنت هایی که در جمهوری سکوت دریافت کرده بودم. این یادداشت را به عنوان مقدمه سخنرانی ام می آورم و متن سخنرانی را در پیوندی که ضمیمه می شود، درج می کنم.)

فکر می‏کنم حرف زدن و تفسیر کردن از فصل دیوانگی‏های ما یکی از مهم‏ترین و پرمسئولیت‏ترین فصل سخنوری ما در تاریخ خواهد بود. من در دنمارک در فضا و حال و هوای خاصی سخن گفتم. از اینگونه حال و هواها، مخصوصاً کسانی که سخنرانان حرفه‏ای نیستند و تنها برای ضرورتی سخن می‏گویند که برای شان در شرایط خاص مطرح می‏شود، اجتناب‏ناپذیر است. این سخنرانی من به طور کلی در دو بخش تقسیم شده بود: بیم و امید! پارادوکس دیالکتیک در زندگی و سرنوشت خاص ما در سرزمینی به نام افغانستان.
فکر می‏کنم اگر جدی‏تر باشیم این بیم و امید را تعریف روشنی از «هست» کنونی خود می‏یابیم. دوست دارم «بیم» را از جنس «ترس» نگیریم. ترس نشانی از خودباختگی است در برابر وضعیتی که توان مقابله در برابر آن را در خود نمی‏بینیم. اما بیم نشان از آگاهی ماست در وضعیتی که قرار داریم و این آگاهی مقدمه‏ای است برای اینکه درست‏تر و مسئولانه‏تر عمل کنیم. در قرآن، این تعبیر را در قالب «انذار» می‏خوانیم و یکی از مسئولیت‏های بزرگ پیامبر نیز «انذار» بود: یاایهاالمدثر، قم فانذر! (ای جامه برخود پیچیده، برخیز و بیم بده). صفات «بشیر» و «نذیر» برای پیامبر اکرم در کنار هم می‏آمدند: او از آنچه انسان در آن بود، بیم می‏داد و به آنچه باید در آن باشد، بشارت می‏داد. فکر می‏کنم انسان اگر بیمناک باشد، بشارت را به روشنی بیشتر درک می‏کند.
فکر می‏کنم2014 نقطه‏ای روشن برای بیمناک‏بودن ما است. یاد دیوانگی‏های ما نیز بخشی از همین بیم است. من با دیوانه‏ها زیسته ام. سخن بی‏پروای من از دیوانه‏ها بیانگر عدم هراس من از هم‏ریشگی و هم‏سرنوشتی با آنان است. تا کنون نتوانسته ام به جدی بودن و بزرگ بودن آن «دیوانه»ها شک کنم. حس می‏کنم آن حرفی که از قول شفیع در آخرین مصاحبه‏اش گفته شده بود تفسیر قشنگ دیوانگی بود: «وقتی ناله‏ی مادرت را از آن سوی دیوار بشنوی و نتوانی به فریادش برسی، اگر «دیوانه» نشوی، حتماً «مسعود» می‏شوی که گویا با کشتن انسان سعادت نصیبت شده است»! یا اینکه می‏گفت: «جنگ مال دیوانه‏هاست» یا «جنگ بزرگ‏ترین دیوانگی بشر است». از این سخنان بیشتر با تاریخ می‏شود مخاطب شد نه صرفاً با زمان حال. دیوانگی در شرایط خاص شکستن تابوهایی است که به نام هر چه مرسوم و متعارف است، بر ما قالب می‏شود. دیوانگی اوج قالب‏شکنی است.
این شب و روزها، تکرار خاطره‏های تلخ انسانی است که به اجبار به دیوانگی کشانده می‏شد: افشار، دلو، حوت! ... سال‏های دشوار و تلخ در کابل، سال‏های جنگ، سال‏های دیوانگی با قدرت!
من از دوستانی که دیوانگی را تنها دیوانگی می‏بینند نه منطق خاصی در زمان و شرایط خاص، تنها انتظارم این است که اندکی فراتر بروند و فراتر نگاه کنند. جنگ و دیوانگی منطق مشترکی دارند که به سادگی با هم تبادله می‏شوند. در واقع جنگ و دیوانگی از همدیگر وام می‏گیرند و به همدیگر وام می‏دهند. دیوانگی‏های عادی یا دیوانه‏بازی های مرسوم را از دیوانگی‏هایی که در جریان تقابل‏های جدی پیش می‏آیند تفکیک کنیم. حالا هم کسانی داریم که دیوانگی می‏کنند، اما اینها اغلب کاپی بدلی و مضحک دیوانگی‏های اصیل اند که تنها در مقاطعی خاص شاهد شان می‏شویم.
به هر حال، منطق دیوانگی منطقی برای همیشه نیست. قرار هم نیست انسان همیشه دیوانه باشد. ذات انسان بر عقلانیت تکیه دارد و بر حساب و کتاب و منطق حسابی و درست. دیوانگی استثنایی در تاریخ و سرنوشت انسان است. مسئولیت ما این است که این قاعده و استثنا را احترام کنیم و قاعده را قاعده‏تر بسازیم و استنثنا را استثناتر.
حالا از فصل دیوانگی عبور کرده ایم و یکی از ویژگی‏های قابل توجه در میان هزاره‏ها همین استعداد شگرف آنان در تطابق یافتن با شرایط و فصل‏های مختلف زندگی است: هزاره‏ها استثناها را برای تذکر و یاددهانی فراموش نمی‏کنند، اما تلاش شان در اینکه قاعده‏ی بازی همیشه از نوعی باشد که تاریخ آن را می‏خواهد، قابل قدر و دوست‏داشتنی است.
من مانند هر دوستی دیگر که سه دهه از عمرش در «شهادت تاریخ» معاصر افغانستان گذشته باشد، گواه این استعداد امیدبخش در میان هزاره‏ها هستم و اگر بتوانم، هر چند با لکنت و اشتباه، آن را بازگو کنم، بخشی از مسئولیتم را ادا کرده ام.
دیوانگی را به یاد داشته باشیم تا به دیوانگی برگشت مان ندهند!

(متن سخنرانی را در پیوند قصه های زندگی و یا جمهوری سکوت دنبال کنید)

۱۳۸۹ بهمن ۱۸, دوشنبه

2014 حامل چه پیام و هوشداری است؟

(سخنرانی در کابل – جدی 1389)

بسم الله الرحمن الرحیم

سرفصل حرف‏هایی را که اینجا می‏خواهم بگویم، 2014 است. سال 2014 همان سالی است که به طور رسمی اعلام شده است که نیروهای ناتو و در رأس همه نیروهای ایالات متحده‏ی امریکا از افغانستان خارج می‏شود.
شاید کسان زیادی در اطراف ما باشند که هنوز هم 2014 را به عنوان یک نقطه‏ی بسیار جدی مورد توجه قرار ندهند. شاید هم به دلیل این باشد که برخی‏ها اطمینان‏هایی را برای خود داشته و از جاهای خاصی چراغ سبز گرفته باشند که هیچگونه آسیبی در 2014 متوجه آنان نخواهد بود. برخی‏های دیگر هم شاید به دلیل این باشد که واقعاً هیچ تجربه‏ای از تاریخ سیاسی افغانستان نگرفته اند و حس می‏کنند که خوب، بالاخره هر چه باشد به عنوان یک تجربه‏ی تازه اتفاقی می‏افتد و ما با آن می‏سازیم و پیش می‏رویم. برخی‏های دیگر هم شاید هنوز غافل باشند، به همان تعبیر قرآنی که می‏گوید: «اقترب للناس حسابهم و هم فی غفلتهم معرضون» (فصل حساب‏رسی مردم نزدیک است، ولی آنها در غفلت خود روگردان هستند». شاید این همان دسته‏ای باشد که از درک واقعیت‏ها عاجز بوده و در برابر واقعیت‏ها با چشم و گوش باز برخورد نکنند.
اما من به دو دلیل مشخص از 2014 دچار بیم بوده و احساس نگرانی دارم:
اول، به دلیل اینکه حد اقل در دو دهه‏ی اخیر یکی از کسانی بوده ام که تجربه‏ی خونباری را از یک فصل تقریباً مشابه دارم: سال 1992، وقتی که حکومت داکتر نجیب الله، چهار سال بعد از خروج نیروهای اتحاد شوروی، سقوط کرد. 2014 برای من دقیقاً زنگ 1992 را به صدا می‏آورد.
دوم، به دلیل اینکه در همین اواخر رفته ام تا امریکا و با اشخاص و مراجع مختلفی در ارتباط بوده ام که این حوادث، به هر حال، در همان جا و با تصمیم آنها شکل می‏گیرد؛ یعنی در همان جا است که کسانی تصمیم می‏گیرند در سال 2014 با افغانستان و نیروهای خود در این کشور چه کار کنند.
از ورای این دلایل نکته‏هایی به نظرم می‏رسند که حس می‏کنم نگرانی و بیم مرا توجیه می‏کنند. این نگرانی تنها به این دلیل نیست که نیروهای امریکا از افغانستان خارج می‏شود، بلکه بیشتر به دلیل عدم آمادگی ما برای مواجهه‏ی درست و قابل اطمینان با حوادث و واقعیت‏های کشور ما نیز هست.
با این وجود، تا سال 2014 بیش از سه سال فاصله داریم. در این مدت، فرصت برای کار کردن و جلوگیری از حوادث ناگوار و نامطلوب کم نیست. این امکان وجود دارد که به مسئولیت‏های فردی و اجتماعی/گروهی خود رسیدگی کرد.
در اینکه سال 2014 بیم‏ها و هوشدارهایی را برای ما دارد، جای شکی نیست. در عین حال، امیدواری‏ها و امکاناتی نیز هستند که نسل ما، در مقایسه با نسل‏های پیشین در اختیار خود دارند. اما آیا در روشنایی بیم و هوشدارهایی که از 2014 می‏گیریم و با توجه به امکانات و زمینه‏هایی که در اختیار خود داریم، می‏توانیم به سوال «چه باید کرد؟» پاسخ مناسب داشته باشیم؟

۱۳۸۹ بهمن ۱۷, یکشنبه

حس پنهان گناه



(زیستن با حس گناه، همیشه آزاردهنده است. یکی از واعظان مذهبی در هالند، این حس گناه را در روان کسانی تزریق می کرد که برای عزاداری امام حسین (ع) زیر منبر او گرد آمده بودند. به نظر می رسد آنچه این واعظ مردم را با آن مورد خطاب و ملامتی قرار می داد، حکایتی از زیستن دشوار برای نسل سنتی جامعه، نه تنها در کشورهای متمدن امروز، بلکه در کابل و شهرهای دیگر افغانستان نیز است. در سخنانی که شب یازدهم عاشورا، به تعقیب اظهارات آن واعظ مذهبی داشتم، به همین نکته اشاره ای کردم که متن آن را اینجا ملاحظه می کنید.)

17 دسامبر 2010

بسم الله الرحمن الرحيم
«ان الحسين مصباح الهدي و سفينه النجات»: حسين چراغ هدايت و كشتي نجات است‏.‏

قبل از همه احساس خرسندي مي‏كنم كه امروز در حضور شما خواهران، برادران، پدران و مادران گرامي قرار دارم و مي‏توانيم لحظه‏ای با همديگر از هدايتی كه به میمنت چراغ امام حسين نصيب ما مي‏شود، بهره‏مند شويم‏.‏ مطمين هستم كه در طول روزهاي گذشته در مورد امام حسين و هدف حركت امام حسين در اين جا سخنان زیادی گفته شده است‏.‏ شايد آنچه كه من امشب مي‏گويم،‌ نکته‏ی تازه‏ای نباشد؛ ولي معمولاً آگاهي در درون جامعه با تكرار نهادينه مي‏شود‏.‏ اغلباً تصور می‏کنیم كه وقتي سخنی در يك‏جا گفته شد، و هدايتی در يك زمان مطرح شد، براي تمام نسل‏ها و در تمام زمان‏ها‏ كفايت مي‏كند‏.‏ در حالي‏كه اين طور نيست‏.‏ آگاهي همزمان با رشد انسان به تكرار ضرورت دارد‏.‏ ما و شما در هر زمان به آگاهي ويژه‏ی خود ضرورت داريم‏.‏ اگر ما در يك شرايط جنگي قرار داريم؛ دشمن هست و ما را تهديد مي‏كند و حيات و امينت ما در خطر است، به آگاهي خاصی ضرورت داريم که بايد براي ما بیان شود‏.‏ اگر ما در يك شرايط صلح به سر مي‏بريم: امنيت هست، و مدنيت هست، ما به آگاهي خاص خود ضرورت داريم‏.‏ بايد اين آگاهي تكرار شود‏.‏ به همين خاطر است كه حس نمي‏كنم كه اگر امروز هم من در ادامه‏ی سخنانی كه در ده روز گذشته گفته شده و يا در گذشته‏ها‏ دوستان ما شينده باشند،‌ نکته‏هایی را تکرار کنم، کار بيهوده‏ای باشد‏.‏ به‏هرحال، این تكرار تکراری از يك آگاهي است كه امکان دارد ضرورتش در زمان ما بيشتر از ديروز بوده باشد‏.‏


پارلمان جدید، استحاله‏ی رهبران سیاسی و بیم و امیدهای تازه



پارلمان جدید افغانستان، در میان مکالمات تلخ و آزاردهنده و فضایی پر از ابهام کارش را آغاز کرد، اما نتیجه‏ی نهایی مناقشات اخیر هر چه باشد، به نظر می‏‏رسد که این تحولات فشار را بر حامد کرزی، رئیس جمهوری بیشتر کرده است.
نمایندگان مجلس با اینکه از افتتاح پارلمان توسط آقای کرزی خشنود اند، اما درخصوص اتهاماتی درباره‏ی نقض قانون اساسی و قانون انتخابات از سوی وی هنوز دل‏چرکین هستند. شاید بتوان گفت که آقای کرزی با واکنش در برابر نتیجه‏‏ی انتخابات ولایت غزنی اولین رشته از انتقادات را به سوی خود هدایت کرد.
تشکیل دادگاه ویژه برای بررسی موارد جرمی مرتبط با انتخابات دومین موردی بود که آقای کرزی را در معرض اتهام حرکت فراقانونی قرار داد. کم نبودند کسانی که با اصرار آقای کرزی برای بررسی تخلفات انتخاباتی، ماجرای تخلفات گسترده در جریان انتخابات ریاست جمهوری را نیز به یاد او آوردند و اتهاماتی را که در آن زمان مشروعیت حکومت او را زیر سوال می‏برد، تکرار کردند.

حملات بی‏سابقه در قصر سلام‏خانه

از سوی دیگر، نامزدهایی که در انتخابات برنده نشدند و خواستار رسیدگی به تخلفات انتخاباتی از سوی دادگاه ویژه هستند، آقای کرزی را در دفتر کارش در قصر سلام‏خانه و در برابر چشم‏ دوربین‏های خبرنگاران، برای اولین بار با صراحتی بی‏سابقه مورد حمله قرار دادند.
یکی از نمایندگان او را "مظلوم و قابل ترحم" خوانده به "فقدان اراده و قدرت" متهم کرد. در همین جلسه، آقای کرزی "بازیچه‏ای در دست سفرای خارجی و نمایندگان سازمان ملل" خوانده شد. برخی از این نامزدان از آقای کرزی خواستند که آنها را به زندان بفرستد یا همه به کوه‏ها رفته و علیه ‏او قیام خواهند کرد. در همین جمع به طور صریح از آقای کرزی خواسته شد که وقتی نمی‏تواند از عهده‏‏ی مسئولیتش خارج شود، باید استعفا کند.
آقای کرزی در این جلسه، برای اعتراض نامزدهای ناکام چاره‏‏ای پیشنهاد نکرد، اما با یادآوری فشار و دخالت بی‏پرده‏ی‏ «خارجی‏ها» جبهه‏ی دیگری را نیز در برابر خود باز کرد. او بدون اینکه ضمانتی برای ادعای خود خلق کند، برای کاندیدان معترض وعده سپرد که از حق آنان دفاع و حمایت خواهد کرد. در همین حال، با افتتاح پارلمان جدید و باز کردن راه برای کار نمایندگان پیروز در هیأت قوه‏ی مقننه، به طور غیر مستقیم نامزدهای معترض را پاسخ داد که می‏توانند راه خود را هرگونه خواسته باشند در پیش گیرند.

گامی دیگر در راهی پر از ابهام

رئیس جمهوری افغانستان برای افتتاح پارلمان جدید، ماجرای انتخابات و کشمکش‏های سیاسی پیرامون آن را پایان نداده است، اما به هر حال، باعث شده که بن‏بستی دیگر در روند سیاسی کنونی بشکند و کاروان دموکراسی و حاکمیت قانون، یک گام دیگر به جلو حرکت کند. ظاهراً به همین علت بود که فرستاده‏ی خاص دبیرکل سازمان ملل در افغانستان، از این حادثه به عنوان یک رویداد تاریخی یاد کرد و مقام‏های اتحادیه‏ی‏ اروپا و ناتو نیز از آن استقبال کردند.
نمایندگان مجلس، با هیجان آشکار، ماجرای انتخابات را پایان‏یافته تلقی می‏کنند و هرگونه اقدام بعدی در این زمینه را فاقد وجاهت قانونی می‏دانند. این در حالی است که دادگاه ویژه بر ادامه‏ی‏ کار خود تا روشن شدن پرونده‏ی نامزدان و ادعاهایی مبنی بر تقلب، تأکید می‏کند.
بنابراین، هرگونه سازشی که در وسط این کشمکش‏ها صورت گیرد، روابط مجلس و آقای کرزی را به طور جدی تحت تأثیر قرار خواهد داد. پارلمان و نظام سیاسی افغانستان گامی به جلو برداشته است، اما راهی که در پیش دارد همچنان پر از ابهام و سوالاتی است که هنوز هم پاسخ و راه حل روشن نیافته اند.

باز هم سوال مشروعیت

اولین چالش بزرگ در برابر پارلمان جدید، حراست از مشروعیت آن است. از همین حالا روشن است که نتیجه‏ی‏ تحقیقات دادگاه ویژه، هر چه باشد، تعدادی از نمایندگان کنونی پارلمان به تقلب و جعل‏کاری متهم خواهند شد. این در حالی است که تا آن زمان، همین نمایندگان با رأی خود هیأت اداری پارلمان را تعیین کرده و یا برخی از اصولنامه‏های داخلی پارلمان را تصویب خواهند کرد.
سوال مهم این است که آیا پارلمان می‏تواند در برابر اتهامات دادگاه ویژه از نمایندگان برحال خود حمایت کند و تصمیم‏های دادگاه ویژه را باز هم فاقد وجاهت قانونی اعلام کند؟ در آن صورت، اقدام بعدی آقای کرزی چه خواهد بود؟ دادگاه عالی که همزمان با افتتاح پارلمان وارد معرکه شد، در این وسط چه نقشی به عهده خواهد گرفت؟

پارلمان و حکومت، پوششی نهادی برای مناقشات فردی

دور اول پارلمان شاهد تنش‏های زیانباری میان حکومت و مجلس نمایندگان بود. حکومت ضعیف، اولین بهایی را که بر ملت تحمیل می‏کند، زایل شدن اعتبار و اتوریته‏‏ی آن در افکار عامه است. پارلمان جدید قرار است پایه‏گذار نظامی در کشور باشد که تا سال ٢٠١٤ بتواند تأمین امنیت و حفظ ثبات کشور را در فقدان حضور نیروهای بین‏المللی عهده‏‏دار شود. کشمکشی که از حالا بر روابط حکومت و پارلمان سایه انداخته است، دورنمای همکاری میان آنان را تیره و پر از چالش نشان می‏دهد.
مناقشاتی که در حول ماجرای انتخابات به راه افتاده است، در ظاهر هویت گروهی دو نهاد را در برابر هم قرار داده، اما در واقع، منافع و خواسته‏های فردی را نیز نشان می‏دهد که هویت گروهی این دو نهاد را به گروگان گرفته است.
رئیس جمهوری دلیل واضحی ندارد که بگوید در موضع خود، پاسدار قانونیت و عدالت در کشور بوده است، همانگونه که نمایندگان پیروز پارلمان نیز به مشکل می‏توانند خود را از اتهام تقلب و جعل‏کاری مبرا بدانند. بنابراین، به نظر می‏رسد که هویت گروهی دو نهاد پارلمان و حکومت، به یک نوع پوشش استتار برای افراد قانون‏گریز و متقلب تبدیل شده است.

سیاستمداران نسل دوم

پارلمان کنونی، به طور محسوسی در اختیار افرادی قرار گرفته است که اکثراً از رده‏ی‏ نسل دوم فعالان سیاسی در حلقه‏‏ی سیاستمداران افغانی محسوب می‏شوند. یکی از ویژگی‏های سیاستمداران نسل اول، آشنایی آنان با زبان و شیوه‏‏های مرسوم سیاست به سبک افغانی آن بود.
سیاستمداران نسل اول به همان نسبت که می‏توانستند راه مقابله با همدیگر را پیدا کنند، راه سازش و معامله با هم را نیز جستجو می‏کردند. نمایندگان جدید، اکثراً دارای زبان و منطق جدید هستند که در فضای سیاسی افغانستان، تازگی داشته و تا مرحله‏ای که پختگی لازم خود را پیدا کند، راه درازی در پیش خواهد داشت.
استحاله‏‏ی رهبران سیاسی در روند دموکراتیک، یک تحول مثبت و امیدبخش است، اما همین وجه مثبت، در فضا و شرایط آسیب‏پذیر افغانستان، سوال مدیریت و رهبری خردمندانه‏‏ی سیاسی را نیز برای این سیاستمداران مطرح می کند. اگر نمایندگان جدید بتوانند رویکرد سالم و مثبت خود را در تعاملات سیاسی چه در عملکردهای درونی پارلمان و چه در روابط آن با نهادها و امور بیرون از پارلمان به اثبات برسانند، افغانستان تحول بزرگی را شاهد خواهد شد، در غیر آن، همین ویژگی پارلمان جدید می‏تواند نقش آن را در وخامت اوضاع و مناسبات سیاسی در کشور زیانبار سازد.

تیرگی در روابط بین‏المللی

در روزهای اخیر، آقای کرزی اکثر اقدامات بین‏المللی در افغانستان را زیر سوال برده است: پی‏آر‏تی‏ها(تیم‏های بازسازی ولایتی) را به حکومت‏های موازی در برابر حکومت خود تشبیه کرده، حملات تندش بر شرکت‏های امنیتی خصوصی خارجی ادامه داشته و عملیات شبانه‏ی ناتو علیه طالبان را نیز محکوم کرده است.
در همین حال، الفاظ تند و بی‏پرده‏‏ی آقای کرزی در جریان دیدار با نامزدان معترض در جریان افتتاح پارلمان، بار دیگر روابط او با همکاران بین‏المللی‏اش را تیره ساخته است. معلوم نیست که آقای کرزی در وسط تمام چالش‏هایی که در برابر خود خلق کرده است، بار جنگ و مناقشه با همکاران بین‏المللی خود را چگونه تحمل خواهد کرد.

چالش‏های امنیتی

مناقشات مرتبط با جریان انتخابات پارلمانی درست در زمانی اوج می‏گیرد که آقای کرزی و حکومت او با تمام قوا در تلاش اند طالبان را به پیوستن به دولت تشویق کنند. اگر آقای کرزی نتواند در تأمین روابط سازنده و مثبت با پارلمان جدید موفق شود، تلاش‏های سیاسی او از وجهه و اعتبار لازم برخوردار نخواهد شد. در همین حال، اگر نامزدهای معترض نیز تهدید خود را جدی گرفته و از نفوذ و اقتدار خویش در محلات مختلف برای بیان اعتراض خود در برابر حکومت استفاده کنند، وضعیت امنیتی کشور با مشکلات دشوارتری رو به رو خواهد شد.
آقای کرزی و حلقه‏‏ی مشاوران او هنوز هم فرصت دارند که برای الگوی جدید مدیریتی خود تدبیری روی دست گیرند. فضای کنونی افغانستان به گونه‏ای است که آقای کرزی را فرا می‏خواند تا میدان و فضای سیاسی افغانستان را از سنت‏ها و تجربه‏های گذشته‏ی‏ غیردموکراتیک آن، جدا کند. در غیر آن، هر روز نه تنها فشارهای سیاسی بر فرد او افزایش خواهد یافت، بلکه کشور را به سوی بحران‏های خطرناک نیز هدایت خواهد کرد.